Dana pr در کنار رزهای آبی روی میزم به آرامی نشسته ای اما سکوتت آوای پیانویی هست که خیالم را با خود به ساحل میبرد و مرا به تماشا وامیدارد. به راستی تو دلتنگ دریا نمیشوی؟! سکوتت قصه ای از جنس عشق میگوید: عشق دختر دریا و پسر آسمان!! عاشق و معشوقی را نشانم میدهی که از هم دورند اما به هم نزدیکترند!!! آری میشود هم دور بود و هم نزدیک. میشود یکرنگ شد. من تو را دیدم زمانی که دختر دریا با معشوقه اش میرقصید و تو از لباس زیبایش کنده شدی و افتادی. حالا از دریا دوری اما تارو پودی داری از جنس لباسش پس تو اورا به آغوش کشیده ای. تو را در دست میگیرم و به آسمان خیره میشوم . ابرها اینبار در خیالم بوسه هایی هستند که دریا بر آسمان زده🙂
۳لایک
3 سال پیش